دیوان شمس/جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست) از مولوی |
' |
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست | چرا ز باد مکافات داد و بیدادست | |
به باد و بود محمد نگر که چون باقیست | ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست | |
ز باد بولهب و جنس او نمیبینی | که از برای فضیحت فسانه شان یادست | |
چنین ثبات و بقا باد را کجا باشد | در این ثبات که قاف کمتر آحادست | |
نبود باد دم عیسی و دعای عزیر | عنایت ازلی بد که نورست ادست | |
اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقیست | اگر چه باد صبا بگذرد چمن شادست | |
ز بیم باد جهان همچو برگ میلرزد | درون باد ندانی که تیغ پولادست | |
کهی بود که بجز باد در جهان نشناخت | کهی کهی نکند ز آنک که نه فرهادست | |
تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد | که از درون دلم موجهای فریادست | |
اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند | یقین شود که نه بادست ملک آبادست |