دیوان شمس/اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست) از مولوی |
' |
اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست | برون شیشه ز حال درون شیشه گواست | |
پدید باشد مستی میان صد هشیار | ز بوی رنگ و ز چشم و فتادن از چپ و راست | |
علی الخصوص شرابی که اولیا نوشند | که جوش و نوش و قوامش ز خم لطف خداست | |
خم شراب میان هزار خم دگر | به کف و تف و به جوش و به غلغله پیداست | |
چو جوش دیدی میدان که آتشست ز جان | خروش دیدی میدانک شعله سوداست | |
بدانک سرکه فروشی شراب کی دهدت | که جرعهاش را صد من شکر به نقد بهاست | |
بهای باده من الممنین انفسهم | هوای نفس بمان گر هوات بیع و شراست | |
هوای نفس رها کردی و عوض نرسید | مگو چنین که بر آن مکرم این دروغ خطاست | |
کسی که شب به خرابات قاب قوسینست | درون دیده پرنور او خمار لقاست | |
طهارتیست ز غم باده شراب طهور | در آن دماغ که بادهست باد غم ز کجاست | |
ابیت عند ربی نام آن خراباتست | نشان یطعم و یسقن هم از پیمبر ماست |