دیوان شمس/چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات) از مولوی |
' |
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات | به هر که قدر تو دانست میدهند برات | |
هلال وار ز راه دراز میآیند | برای کارگزاری ز قاضی الحاجات | |
به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست | ز مخزن زر سلطان همیکشند زکات | |
پی گشادن درهای بسته میآیند | گرفته زیر بغلها کلیدهای نجات | |
به دست هر جان زنبیل زفت میآید | شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات | |
بیا بیا گذری کن ببین زکات ملک | به طور موسی عمران و غلغل میقات | |
دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار | دریده قوصرههاشان ز بار قند و نبات | |
ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد | خمش کن و بنشین دور و میشنو صلوات |