دیوان شمس/نوبت وصل و لقاست نوبت حر و بقاست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست) از مولوی |
' |
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست | نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست | |
درج عطا شد پدید غره دریا رسید | صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست | |
صورت و تصویر کیست این شه و این میر کیست | این خرد پیر کیست این همه روپوشهاست | |
چاره روپوشها هست چنین جوشها | چشمه این نوشها در سر و چشم شماست | |
در سر خود پیچ لیک هست شما را دو سر | این سر خاک از زمین وان سر پاک از سماست | |
ای بس سرهای پاک ریخته در پای خاک | تا تو بدانی که سر زان سر دیگر به پاست | |
آن سر اصلی نهان وان سر فرعی عیان | دانک پس این جهان عالم بیمنتهاست | |
مشک ببند ای سقا مینبرد خنب ما | کوزه ادراکها تنگ از این تنگناست | |
از سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمش | نور تو هم متصل با همه و هم جداست |