سنایی غزنوی (غزلیات)/روا داری که بی روی تو باشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (روا داری که بی روی تو باشم) از سنایی غزنوی |
' |
روا داری که بی روی تو باشم | ز غم باریک چون موی تو باشم | |
همه روز و همه شب معتکفوار | نشسته بر سر کوی تو باشم | |
به جوی تو همه آبی روانست | سزد گر من هواجوی تو باشم | |
اگر چشمم ز رویت باز ماند | به جان جویندهی روی تو باشم | |
اگر زلفین چوگان کرد خواهی | مرا بپذیر تا گوی تو باشم | |
به باغ صحبتت دلشاد و خرم | زمانی بر لب جوی تو باشم | |
نگارینا تو با چشم غزالی | رها کن تا غزلگوی تو باشم |