سنایی غزنوی (غزلیات)/دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم) از سنایی غزنوی |
' |
دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم | به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم | |
چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمیدیدم | همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم | |
کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی | که از رندی و قلاشی نهادستند بنیادم | |
مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشی | کجا سودم کند پندت بدین طالع که من زادم | |
مرا یک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه | رسید ای ساقیان یک ره به جام باده فریادم | |
نیندوزم ز کس چیزی چنان فرمود جانانم | نیاموزم ز کس پندی چنین آموخت استادم | |
ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم | که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم | |
الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری | که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم |