سنایی غزنوی (غزلیات)/نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا) از سنایی غزنوی |
' |
نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا | نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا | |
در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی | کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا | |
عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز | چون تو بگریزی و بگذاری به تنهایی مرا | |
چشمهی خورشید را از ذره نشناسم همی | نیست گویی ذرهای دردیده بینایی مرا | |
از تو هر جایی ننالم تو هر جایی شدی | نیست جای ناله از معشوق هر جایی مرا | |
گاه پیری آمد از عشق تو بر رویم پدید | آنچه پنهان بود در دل گاه برنایی مرا | |
کرد معزولم زمانه گاه دانایی و عقل | با بلای تو چه سود از عقل و دانایی مرا |