خواجوی کرمانی (غزلیات)/خرم آنروز که از خطهی کرمان بروم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (خرم آنروز که از خطهی کرمان بروم) از خواجوی کرمانی |
' |
خرم آنروز که از خطهی کرمان بروم | دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم | |
با چنین درد ندانم که چه درمان سازم | مگر این کز پی آن مایهی درمان بروم | |
منکه در مصر چو یعقوب عزیزم دارند | چه نشینم ز پی یوسف کنعان بروم | |
بعد از این قافله در راه بکشتی گذرد | چو من دلشده با دیدهی گریان بروم | |
گر چه از ظلمت هجران نبرم جان بکنار | چون سکندر ز پی چشمهی حیوان بروم | |
تا نگویند که چون سوسن ازو آزادم | همچو باد از پی آن سرو خرامان بروم | |
چون سرم رفت و بسامان نرسیدم بی دوست | شاید اندر عقبش بی سر و سامان بروم | |
اگرش دور مخالف به عراق اندازد | من به پهلو ز پیش تا به سپاهان بروم | |
همچوخواجو گرم از گنج نصیبی ندهند | رخت بر بندم و زین منزل ویران بروم |