خواجوی کرمانی (غزلیات)/دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد) از خواجوی کرمانی |
' |
دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد | مهره حاصل نکند هر که ز مار اندیشد | |
در نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد | نخورد باده هرآنکو ز خمار اندیشد | |
هر کرا نقش نگارنده مصور گردد | نقش دیوار بود کو ز نگار اندیشد | |
تو چه یاری که نداری غم و اندیشهی یار | یاری آنست که یار از غم یار اندیشد | |
در چنین وقت که از دست برون شد کارم | من بیچاره که ام چارهی کار اندیشد | |
هر که سر در عقب یار سفرکرده نهاد | این خیالست که دیگر ز دیار اندیشد | |
در چنین بادیه کاندیشهی سرنتوان کرد | بار خاطر طلبد هر که ز بار اندیشد | |
آنکه شد بیخبر از زمزمهی نغمهی زیر | تو مپندار که از نالهی زار اندیشد | |
گرتو صد سال کنی ناله و زاری خواجو | گل صد برگ کی از بانگ هزار اندیشد |