فروغی بسطامی (غزلیات)/ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی) از فروغی بسطامی |
' |
ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی | دامی به راه خلق فکندی ز هر خمی | |
دلها تمام اگر تو ندزدیدهای چرا | لرزان و بی قرار و پریشان و درهمی | |
گه در کنار ماه چو جراره عقربی | گه بر فراز گنج چو پیچیده ارقمی | |
زان رو به شکل سوزن عیشی شدم که تو | باریک تر ز رشته باریک مریمی | |
دل بند و دل شکار و دل آویز و دل کشی | پیچان و تاب دار و گرهگیر و محکمی | |
نیمی به دوش یاری و نیمی به روی دوست | با سرو هم نشینی و با لاله هم دمی | |
کس بر نمیخورد ز تو جز باد صبح دم | کسوده میشود ز شمیمت به هر دمی | |
تا بر رخ خجسته جانان نشستهای | ایمن ز هر گزندی و فارغ ز هر غمی | |
خورشید در کمند تو گردن نهاده است | گویا کمند پر خم شاه معظمی | |
جمشید عهد ناصردین شه که روز عید | بر جا نهشت مخزن دینار و درهمی | |
آن خسرو کریم که دست سخای وی | افکنده است رخنه در ارکان هر یمی | |
شاها همیشه باد ممالک مسخرت | زیرا که در قلمرو شاهی مسلمی | |
چندین هزار عید فروغی به نام تو | گوید غزل که شادی دلهای خرمی |