فروغی بسطامی (غزلیات)/خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش) از فروغی بسطامی |
' |
خوشا دلی که تو باشی نگار پردهنشینش | به زیر پرده بری در نگارخانهی چینش | |
گهی ز بوسهی شیرین شکر کنی به مذاقش | گهی ز باده رنگین قدح دهی به یمینش | |
کمین گشاده درآیی به هر دری به شکارش | کمان کشیده نشینی ز هر طرف به کمینش | |
گشاده چهره بیا در حضور خازن جنت | که بر کسی نگشاید در بهشت برینش | |
مریض عشق تو را جان به لب رسیده و ترسم | که بر رخ تو نیفتد نگاه بازپسینش | |
نظر ز چارهی بیمار خود مپوش خدا را | کجا بریم دلی را که کردهای تو چنینش | |
فتادهای که تو برداشتی ز خاک مذلت | کجا زمانه تواند که افکند به زمینش | |
فسون من چه کند با حریف شعبدهبازی | که هیچ معجزه باطل نکرد سحر مبینش | |
بدین امید که مرهم نهد به زخم درونم | چه زخم ها که بخوردم ز حقهی نمکینش | |
سپند در ره آن شهسوار میزنم آتش | که چشم بد نزند آتشی به خانهی زینش | |
خدنگ عشق به هر قلب خستهای که نشسته | نهاد سنگ بنالد ز نالههای حزینش | |
کسی که سر کشد از حلقهی کمند محبت | حواله کن به دم تیغ شاه ناصر دینش | |
ستوده خسرو اعظم، جهان گشای معظم | که باد تا به ابد ملک جم به زیر نگینش | |
فلک به چشم فروغی طلوع داده مهی را | که آفتاب قسم میخورد به صبح جبینش |