فروغی بسطامی (غزلیات)/همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود) از فروغی بسطامی |
' |
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود | آه از این راه که باریک تر از موی تو بود | |
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت | که ره قافلهی دیر و حرم سوی تو بود | |
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید | که سر همت ما بر سر زانوی تو بود | |
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد | بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود | |
پنجهی چرخ ز سر پنجهی من عاجز شد | که تواناییام از قوت بازوی تو بود | |
زان شکستم به هم آیینهی خودبینی را | که نگاهم همه در آینهی روی تو بود | |
پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام | که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود | |
تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم | که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود | |
ماه نو کاسته از گوشهی گردون سر زد | که خجالتزدهی گوشهی ابروی تو بود | |
نفس خرم جبریل و دم باد مسیح | همه از معجزهی لعل سخنگوی تو بود | |
مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید | زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود | |
هیچ کس آب ز سرچشمهی مقصود نخورد | مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود | |
دوش با ماه فروزنده فروغی میگفت | کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود |