فروغی بسطامی (غزلیات)/شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا) از فروغی بسطامی |
' |
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا | عمر دوباره شد نفس واپسین مرا | |
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام | وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا | |
چون برکنم ز سینهی سیمین دوست دل | که ایزد نداده است دل آهنین مرا | |
گفتم به چشم عقل نیفتم به چاه عشق | بستی نظر ز نرگس سحر آفرین مرا | |
در وعدهگاه وصل تو جانم به لب رسید | امید مهر دادی و کشتی به کین مرا | |
زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل | آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا | |
با آن که آب دیدهام از سر گذشت باز | خاک در تو پاک نگشت از جبین مرا | |
نازم خیال خاتم لعلت که همچو جم | آفاق را کشید به زیر نگین مرا | |
داد آگهی ز خاصیت آب زندگی | زهری که ریخت عشق تو در انگبین مرا | |
گشتم نشان سخت کمانی فروغیا | یا رب مباد چشم فلک در کمین مرا |