تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/چو گل بیش ندهم سران را صداعی»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|چو گل بیش ندهم سران را صداعی|کنم بلبلان طرب را وداعی}} | {{ب|چو گل بیش ندهم سران را صداعی|کنم بلبلان طرب را وداعی}} | ||
{{ب|نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم|صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی}} | {{ب|نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم|صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۳۹
' | خاقانی (قصاید) (چو گل بیش ندهم سران را صداعی) از خاقانی |
' |
چو گل بیش ندهم سران را صداعی | کنم بلبلان طرب را وداعی | |
نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم | صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی | |
ز مه جام و ز افلاک صوت اسم و دارم | چو عیسی بر آن صوت و جام اطلاعی | |
منم گاو دل تا شدم شیر طالع | که طالع کند با دل من نزاعی | |
ازین شیر طالع بلرزم چو خوشه | که از شیر لرزد دل هر شجاعی | |
مرا طالع ارتفاعی است دیدم | کز این هفت ده نایدم ارتفاعی | |
کنم قصد نه شهر علوی که همت | ازین هفت سفلی نمود امتناعی | |
ولی خانه بر یخ بنا دارد ار من | ز چرخ سدابی گشایم فقاعی | |
ازین شقه بر قد همت چه برم | که پیمودمش کمتر است از ذراعی | |
جهان نیز چون تنگ چشمان دور است | ازین تنگ چشمی، ازین تنگ باعی | |
نه از جاه جویان توان یافت جاهی | نه از صاع خواهان توان یافت صاعی | |
نه روشندلی زاید از تیره اصلی | نه نیلوفری روید از شوره قاعی | |
نهم چار بالش در ایوان عزلت | زنم چند نوبت چو میر مطاعی | |
چو یوسف برآیم به تخت قناعت | درآویزم از چهره زرین قناعی | |
ندارم دل جمعیت، تفرقه به | ببین تا چه بیند مه از اجتماعی | |
ز انسان گریزم کدام انس ایمه | که وحشی صفاتی، بهیمی طباعی | |
من و سایه همزانو و همنشینی | من و ناله همکاسه و هم رضاعی | |
کنم دفتر عمر وقف قناعت | نویسم بهر صفحهای لایباعی | |
کرم مرد پس مرثیت گویم او را | ندارم به مدحت دل اختراعی | |
شب بخل سایه برافکند و اینک | نماند آفتاب کرم را شعاعی | |
علیالقطع نپذیرم اقطاع شاهان | من و ترک اقطاع و پس انقطاعی | |
چو مار و نعامه خورم خاک و آتش | بمیر و نعیمش ندارم طماعی | |
چو نانند کون سوخته و آب رفته | من از آب و نانشان چه سازم ضیاعی | |
نه نان است پس چیست؟ نار الجحیمی | نه آب است پس چیست؟ سر الضباعی | |
ندارم سپاس خسان، چون ندارم | سوی مال و نان پاره میل و نزاعی | |
به او نشاط شراب آن نیرزد | که آخر خمارم رساند صداعی | |
کتابت نهادن به هر مسجدی به | که جستن به هر مجلسی اصطناعی | |
مدب شوم یا فقیه و محدث | کاحادیث مسند کنم استماعی | |
به صف النعال فقیهان نشینم | که در صدر شاهان نماند انتفاعی | |
ور از فقه درمانم آیم به مکتب | نویسم خط ثلث و نسخ و رقاعی | |
ولیکن گرفتم که هرگز نجویم | نه ملک و منالی، نه مال و متاعی | |
نه ترکی و شاقی، نه تازی براقی | نه رومی بساطی، نه مصری شراعی | |
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی | که مستغنیم دارد از انتجاعی | |
نه جامه بباید ز خیر الثیابی | نه جایی بباید به خیر البقاعی | |
به روزی دو بارم بباید طعامی | به ماهی دو وقتم بباید جماعی | |
بر این اختصار است دیگر نجویم | معاشی که مفرد بود یا مشاعی |