تفاوت میان نسخه‌های «دیوان شمس/اختران را شب وصلست و نثارست و نثار»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|اختران را شب وصلست و نثارست و نثار|چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار}}
 
{{ب|اختران را شب وصلست و نثارست و نثار|چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار}}
 
{{ب|زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف|همچو بلبل که شود مست ز گل فصل بهار}}
 
{{ب|زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف|همچو بلبل که شود مست ز گل فصل بهار}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۲۷

' دیوان شمس (غزلیات) (اختران را شب وصلست و نثارست و نثار)
از مولوی
'


اختران را شب وصلست و نثارست و نثار چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار
زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف همچو بلبل که شود مست ز گل فصل بهار
جدی را بین به کرشمه به اسد می‌نگرد حوت را بین که ز دریا چه برآورد غبار
مشتری اسب دوانید سوی پیر زحل که جوانی تو ز سر گیر و بر او مژده بیار
کف مریخ که پرخون بود از قبضه تیغ گشت جان بخش چو خورشید مشرف آثار
دلو گردون چو از آن آب حیات آمد پر شود آن سنبله خشک از او گوهربار
جوز پرمغز ز میزان و شکستن نرمد حمل از مادر خود کی بگریزد به نفار
تیر غمزه چو رسید از سوی مه بر دل قوس شب روی پیشه گرفت از هوسش عقرب وار
اندر این عید برو گاو فلک قربان کن گر نه‌ای چون سرطان در وحلی کژرفتار
این فلک هست سطرلاب و حقیقت عشقست هر چه گوییم از این گوش سوی معنی دار
شمس تبریز در آن صبح که تو درتابی روز روشن شود از روی چو ماهت شب تار