تفاوت میان نسخههای «ناصر خسرو (قصاید)/ز جور لشکر خرداد و مرداد»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (ربات: بهبود نامها و علایم) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ز جور لشکر خرداد و مرداد|تواند داد ما را هیچکس داد؟}} | {{ب|ز جور لشکر خرداد و مرداد|تواند داد ما را هیچکس داد؟}} | ||
{{ب|محال است این طمع هیهات هیهات|کس دیدی که دادش داد خرداد}} | {{ب|محال است این طمع هیهات هیهات|کس دیدی که دادش داد خرداد}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۵۲
' | ناصر خسرو (قصاید) (ز جور لشکر خرداد و مرداد) از ناصر خسرو |
' |
ز جور لشکر خرداد و مرداد | تواند داد ما را هیچکس داد؟ | |
محال است این طمع هیهات هیهات | کس دیدی که دادش داد خرداد | |
ز بهر آنکه تا در دامت آرد | چو مرغان مر تو را خرداد خور داد | |
کرا خورداد گیتی مرد بایدش | ازان آید پس خرداد مرداد | |
همی خواهی که جاویدان بمانی | در این پرباد خانهی سست بنیاد | |
تو تا این بادپیمایی شب و روز | در این خانه برآمد سال هفتاد | |
از این پر باد خانه هم به آخر | برون باید شدن ناچار با باد | |
چه گوئی کین علوی گوهر پاک | بدین زندان و این بند از چه افتاد؟ | |
خداوند ار نیامد زو گناهی | در این زندان و بندش از چه بنهاد؟ | |
وگر بستش به جرمی، پس پیمبر | در این زندان سوی او چون فرستاد؟ | |
وگر در بند مال و ملک دادش | چه خواهد دادنش چون کردش آزاد؟ | |
تو را زندان جهان است و تنت بند | بر این زندان و این بند آفرین باد | |
به چشم سر یکی بنگر سحرگاه | بر این دولاب بیدیوار و بنیاد | |
تو پنداری که نسرین و گل زرد | بباریدهاست بر پیروزگون لاد | |
چرا گردد به گرد خاک ویران | همی چندین هزار این چرخ آباد | |
مراد کردگار ما ازین چیست؟ | در این معنی چه داری یاد از استاد؟ | |
گر البته نگشتی گرد این در | ز تو برجان تو جور است و بیداد | |
وگر بارت ندادند اندر این در | برایشان ابر رحمت خود مباراد | |
وگر گفتند «هرگز کس بر این در | نجست از بندیان کس جز تو فریاد» | |
تو بیچاره غلط کردی ره در | نه شاگردی نه استادی نه استاد | |
طمع چون کردی از گمره دلیلی؟ | نروید هرگز از پولاد شمشاد | |
درین کردند از امت نیز دعوی | تنی هفتاد تا نزدیک هشتاد | |
هم آن این را هم این آن را شب و روز | به گمراهی و بیدینی کند یاد | |
چو خر بیعلم شادانند هریک | ستور است آنکه نادان باشد و شاد | |
نژاد دیو ملعونند یکسر | مزایاد آنکه این گوباره را زاد | |
خدا از شر و رنج راهداران | گروه خویش را ایمن بداراد | |
تو را گر قصد بغداد است آنک | نبستهستند بر تو راه بغداد | |
ولیکن جز امین سر یزدان | کسی این راز را بر خلق نگشاد | |
بهتنزیل ازخسر رهجوی و، تاویل | ز فرزندان او یابی و داماد | |
از آن داماد کایزد هدیه دادش | دل دانا و صمصام و کف راد | |
دل سندان ازو گر بدسگالد | فرو ریزد دل سندان و پولاد |