تفاوت میان نسخههای «انوری (مقطعات)/انوری ای سخن تو به سخا ارزانی»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|انوری ای سخن تو به سخا ارزانی|گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی}} | {{ب|انوری ای سخن تو به سخا ارزانی|گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی}} | ||
{{ب|در سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلی|در تن دانش و رامش به لطافت جانی}} | {{ب|در سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلی|در تن دانش و رامش به لطافت جانی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۲۵
' | انوری (مقطعات) (انوری ای سخن تو به سخا ارزانی) از انوری |
' |
انوری ای سخن تو به سخا ارزانی | گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی | |
در سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلی | در تن دانش و رامش به لطافت جانی | |
حجت حقی و مدروس ز تو باطل شد | ازحدالدینی و در دهر نداری ثانی | |
به گرانمایگی و جود روانی و خرد | وز روان و خرد ار هیچ بود به زانی | |
گفتی اندر شرف و قدر فزون از ملکم | باری اندر طمع و حرص کم از انسانی | |
غایت همتت ار کردت سلطان سخن | آیت کدیه چو ارذال چرامیخوانی | |
پیش خاصان مطلب نام ز حکمت چندین | چون خسان در طلب جامه و بند نانی | |
زاب حکمت چو همی با ملکان ننشینی | آتش حرص چرا در دل و جان بنشانی | |
نفس را باز کن از شهوت نفسانی خوی | تا دمت در همه احوال بود روحانی | |
از پس آنکه به یک مهر دو الف ملکی | داشت در بلخ ملکشاه به تو ارزانی | |
وز پس آنکه هزار دگرت داد وزیر | قرض آن پیر سرخسی شده ترکستانی | |
وز پس آنکه ز انعام جلالالوزراء | به تو هر سال رسد مهری پانصدگانی | |
ای به دانایی معروف چرا میگویی | در ثنایی که فرستادی از نادانی | |
طاق بوطالب نعمهست که دارم ز برون | وز درون پیرهن بوالحسن عمرانی | |
چه بخیلی که به چندین رز و چندین نعمت | طاقی و پیرهنی کرد همی نتوانی | |
پانزده سال فزون باشد تا کشته شدست | بوالحسن آنکه ز احسانش سخن میرانی | |
پیرهن کهنهی او گرت به جایست هنوز | پس مخوان پیرهنش گو زره و خفتانی | |
باقی عمر بس آن پیرهن و طاق ترا | شاید ار ندهی ابرام و دگر نستانی | |
کدیه و کفر در اشعار شعارست ترا | کفر در مدحی و در کدیه همه کفرانی | |
با قضا و قدر استاخ چرایی تو چنین | گر قضا و قدر حکم خدا میدانی | |
مغز فضل و حکم و محض معالی مانند | گرز دیوان خود این یک دو ورق گردانی | |
نعمت آنراست زیادت که همه شکر کند | تو نهای از در نعمت که همه کفرانی | |
صفت کفر به شعر تو در افزود چنانک | بقبق از فاضلی و طنطنه از خاقانی | |
بر تو ار چند در انواع سخن تاوان نیست | اندرین شعر شکایت ز در تاوانی | |
گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من | زانکه کفرست در این حضرت نافرمانی |