تفاوت میان نسخههای «منوچهری (قصاید و قطعات)/ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به|عید رمضان آمد، المنه لله}} | {{ب|ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به|عید رمضان آمد، المنه لله}} | ||
{{ب|آنکس که بود آمدنی آمده بهتر|و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به}} | {{ب|آنکس که بود آمدنی آمده بهتر|و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۲۱
' | منوچهری (قصاید و قطعات) (ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به) از منوچهری |
' |
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به | عید رمضان آمد، المنه لله | |
آنکس که بود آمدنی آمده بهتر | و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به | |
برآمدن عید و برون رفتن روزه | ساقی بدهم باده، بر باغ و به سبزه | |
من روزه بدین سرخترین آب گشایم | زان سرخترین آب رهی را ده و مسته | |
برنه به کف دستیم آن جام چو کوثر | جام دگر آور، به کف دست دگر نه | |
من می نخورم، تا نبود بر دو کفم جام | یا ساتگنی بر سر خوانم ننهی سه | |
چون می بدهی، نوش همیگوی و همیباش | چون می بخورم، جام همیگیر و همیجه | |
ور جهد کند خواجه و گوید نخورم می | با جان و سر سلطان سوگندش همیده | |
ور خواجهی اعظم قدحی کهتر خواهد | حقا که میش مه دهی و هم قدحش مه | |
بر بار خدای رسا خواجه محمد | کهتر بر او مهتر و مهتر بر او که | |
تایید خدایی به تن او متنزل | اقبال سمایی به رخ او متوجه | |
پاکیزهلقایی که ز بس حکمت و جودش | «الحکمة و الجود سری مفتخرا به» | |
آراسته خورشید چنان ز ابر نتابد | کز دو رخ او تابد یزدانی فره | |
دو ساعد او چون دو درختست مبارک | انگشت بر او: شاخ و بر و جود فواکه | |
بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو | عاقل شود از عادت او سخت موله | |
پرویز ملک چون سخن خوب شنیدی | آن را که سخن گفتی، گفتیش که هان زه! | |
پرویز گر ایدون که در ایام تو بودی | بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه | |
زیرا که حدیث تو به ده راه نماید | گفتار جز از تو نبرد راه سوی ده | |
اندر چله جهل، کمالت شکند تیر | واندر گلوی آز، نوالت فکند زه | |
کوچک دو کفت، مه زد و دریای بزرگست | بسیار نزارست مه از مردم فربه | |
از منفعت دریا و ز مردم دریا | بسیار که و پیش خرد منفعتش مه | |
نام خرد و فهم نکو ما ز تو بردیم | انگور ز انگور برد رنگ و به از به | |
مکره به گه بخل تو باشی و نه مطواع | مطواع گه جود تو باشی و نه مکره | |
من بنده که نزدیک تو شعر آرم، باشم | آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله | |
از بیادبی باشد و از پست مقامی | سجع متنبی گفتن، پیش متفقه | |
ای خواجهی فرخنده، ار ایدون که نیامد | این شعر تو نیکوتر از آن روز دوشنبه | |
معذور همیدار که این بار دگر من | شعریت بیارم که بود صد ره از ین به | |
تا راه توان یافت به دریا ز ستاره | تا دور توان گشت به توشه ز مهامه | |
بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد | ایزد مرساناد به روی تو مکاره |