تفاوت میان نسخههای «منوچهری (قصاید و قطعات)/عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز|کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز}} | {{ب|عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز|کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز}} | ||
{{ب|عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود|عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز}} | {{ب|عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود|عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۱۶
' | منوچهری (قصاید و قطعات) (عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز) از منوچهری |
' |
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز | کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز | |
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود | عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز | |
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها | ساخته چون لشکر شطرنج از شطرنج ساز | |
شاه دل گم گشت و چون شطرنج را شه گم شود | کی تواند باختن شطرنج را شطرنج باز | |
من نیازومند تو گشتم و هر کو شد چنین | عاشق ناز تو میزیبدش هر گونه نیاز | |
آن ستم کز عشق من دیدم مبیناد ایچکس | جز عدوی خسرو پاکیزه دین پاکباز | |
آن خداوندیکه حکمش گر به مازل برنهی | پهلوی او یک به دیگر برنشیند ماز ماز | |
آسمان فعلی که هست از رفتن او برحذر | هم قدرخان در بلاساغون و هم خان در طراز | |
آفرین بر مرکبی کو بشنود در نیمه شب | بانگ پای مورچه از زیر چاه شصت باز | |
همچنان سنگی که سیل او را بگرداند ز کوه | گاه زان سو ، گاه زین سو ، گه فراز و گاه باز | |
چون کلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب | چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز | |
اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیز نعل | رخش فرمان و براق اندام و شبرنگ اهتزاز | |
شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد | ببر دو، آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز | |
گاه رهواری چو کبک و گاه جولان چون عقاب | گاه برجستن چو باشه، گاه برگشتن چو باز | |
ای خداوندی که تا تو از عدم پیدا شدی | بسته شد درهای بخل و آن نیکی گشت باز | |
خدمت تو بر مسلمانان نماز دیگرست | وز پس آن نهی باشد خلق را کردن نماز | |
تا همی گیتی بماند اندرین گیتی بمان | تا همی عزت بنازد اندرین عزت بناز | |
نوش خور، شمشیرزن، دینار ده ملکت ستان | داد کن بیداد کن، دشمن فکن مسکین نواز | |
کاتبت را گو: نویس و خازنت را گو: بسنج | ناصحت را گو: گراز و حاسدت را گو: گداز | |
پشت بدخواهان شکن، بر فرق بدگویان گذر | پیش بترویان نشین، نزدیک دلخواهان گراز | |
از ستمکاران بگیر و با نکوخواهان بخور | با جهانخواران بغلط و بر جهانداران بتاز |