تفاوت میان نسخههای «دیوان شمس/جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را|از زعفران روی من رو میبگردانی چرا}} | {{ب|جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را|از زعفران روی من رو میبگردانی چرا}} | ||
{{ب|یا این دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکن|یا قوت صبرش بده در یفعل الله ما یشا}} | {{ب|یا این دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکن|یا قوت صبرش بده در یفعل الله ما یشا}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۷
' | دیوان شمس (غزلیات) (جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را) از مولوی |
' |
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را | از زعفران روی من رو میبگردانی چرا | |
یا این دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکن | یا قوت صبرش بده در یفعل الله ما یشا | |
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعم | بی شمع روی تو نتان دیدن مر این دو راه را | |
هر گه بگردانی تو رو آبی ندارد هیچ جو | کی ذرهها پیدا شود بیشعشعه شمس الضحی | |
بی باده تو کی فتد در مغز نغزان مستی یی | بی عصمت تو کی رود شیطان بلا حول و لا | |
نی قرص سازد قرصی یی مطبوخ هم مطبوخیی | تا درنیندازی کفی ز اهلیله خود در دوا | |
امرت نغرد کی رود خورشید در برج اسد | بی تو کجا جنبد رگی در دست و پای پارسا | |
در مرگ هشیاری نهی در خواب بیداری نهی | در سنگ سقایی نهی در برق میرنده وفا | |
سیل سیاه شب برد هر جا که عقلست و خرد | زان سیلشان کی واخرد جز مشتری هل اتی | |
ای جان جان جزو و کل وی حله بخش باغ و گل | وی کوفته هر سو دهل کای جان حیران الصلا | |
هر کس فریباند مرا تا عشر بستاند مرا | آن کم دهد فهم بیا گوید که پیش من بیا | |
زان سو که فهمت میرسد باید که فهم آن سو رود | آن کت دهد طال بقا او را سزد طال بقا | |
هم او که دلتنگت کند سرسبز و گلرنگت کند | هم اوت آرد در دعا هم او دهد مزد دعا | |
هم ری و بی و نون را کردست مقرون با الف | در باد دم اندر دهن تا خوش بگویی ربنا | |
لبیک لبیک ای کرم سودای تست اندر سرم | ز آب تو چرخی میزنم مانند چرخ آسیا | |
هرگز نداند آسیا مقصود گردشهای خود | کاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانبا | |
آبیش گردان میکند او نیز چرخی میزند | حق آب را بسته کند او هم نمیجنبد ز جا | |
خامش که این گفتار ما میپرد از اسرار ما | تا گوید او که گفت او هرگز بننماید قفا |