تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/ای شحنهی شش جهات عالم»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ای شحنهی شش جهات عالم|در چار دری و هفت طارم}} | {{ب|ای شحنهی شش جهات عالم|در چار دری و هفت طارم}} | ||
{{ب|ای جنت انس را تو کوثر|وی کعبهی قدس را تو زمزم}} | {{ب|ای جنت انس را تو کوثر|وی کعبهی قدس را تو زمزم}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۵۶
' | خاقانی (قصاید) (ای شحنهی شش جهات عالم) از خاقانی |
' |
ای شحنهی شش جهات عالم | در چار دری و هفت طارم | |
ای جنت انس را تو کوثر | وی کعبهی قدس را تو زمزم | |
نیرو ده توست ناف خرچنگ | عشرتگه تو دهان ضیغم | |
همخانه شوی به مهد عیسی | رجعت کنی از اشارت جم | |
در بوتهی خاک سازی اکسیر | آتش ز اثیر و ز آسمان دم | |
گه یاره کنی ز ماه و گه تاج | گه رنگ دهی به خاک و گه شم | |
از رفتن توست بر تن دهر | پر نقطهی زر سیاه ملحم | |
وز آمدن تو دست گیتی | افراخته آستین معلم | |
تف علم تو در دم صبح | بر بیرق شام سوخت پرچم | |
خاقانی را تویی همه روز | روزی ده و رازدار و محرم | |
تاب و تب او ببین به ظاهر | کاندر دلش آتشی است مدغم | |
از خوارزم آر مهر این تب | وز جیحون ساز نوش این سم | |
جان داروی او بیار یعنی | خاک در قدوهی معظم | |
در گرد رکاب او همی دو | در گرد عنان او همی چم | |
تا خورشیدی پیاده بینند | خورشید دگر فراز ادهم | |
مختار عجم بهاء دین آنک | منشور جلال اوست معجم | |
با جوش ضمیر و جیش نطقش | مه شد زمن و عطارد ابکم | |
با لطف کفش گرفت تریاق | چون چشم گوزن کام ارقم | |
به ز آدمی است و آدمی نام | لیک آدم از او شده مکرم | |
در نام نگه مکن که فرق است | از زادهی عوف و پور ملجم | |
بیقوت ده اناملش نیست | هفت اختر مکرمت مقوم | |
بییاری زال و پر عنقا | بر خصم ظفر نیافت رستم | |
ای کحل کفایت تو برده | از دیدهی آخر الزمان نم | |
لفظی ز تو وز عقول یک خیل | رمزی ز تو وز فحول یک رم | |
مولای تو ثابتبن قره | شاگرد تو یحییبن اکثم | |
تقدیر به همت تو واخورد | گفت ای پدر قدم تقدم | |
رای تو به آسمان ندا کرد | کای طفل معاملت تعلم | |
داده است قضا بهای قدرت | نه گلشن و هشت باغ درهم | |
انصاف بده که هست ارزان | یوسف صفتی به هفده درهم | |
بالای مدیح تو سخن نیست | کس زخمه نکرد برتر از بم | |
در وصف تو کی رسم به خاطر | بر عرش که بر شود به سلم؟ | |
طبع تو شناسد آب شعرم | دیلم داند نژاد دیلم | |
گر چه شعرا بسی است امروز | این طائفه را منم مقدم | |
هرچند درین دیار منحوس | بسته است مرا قضای مبرم | |
مرخاتم را چه نقص اگر هست | انگشت کهن محل خاتم | |
در قالب آدم امیدم | ای همدم روح، روح در دم | |
یعنی برسان به حضرت شاه | این عقد جواهر منظم | |
چون بحر میان جانبین بود | کارم ز خطر نمود مبهم | |
در حال به گوش هوش من گفت | وصف تو که با ضمیر شد ضم | |
کای مادر موسی معانی | فارغ شو و «فاقذ فیه فیالیم» | |
ای داعی حضرت تو ایام | گرچه نکنم دعا مقسم | |
گویم که چهار اساس عمرت | چو سبع شداد باد محکم | |
کار تو تمام باد چونانک | نقصان نرسد پس اذاتم |