تفاوت میان نسخههای «امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین)/شبی تاریک چون دریائی از قیر»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|شبی تاریک چون دریایی از قیر|به دریا در چکید چشمهی شیر}} | {{ب|شبی تاریک چون دریایی از قیر|به دریا در چکید چشمهی شیر}} | ||
{{ب|ز جنبیدن فلک بی کار گشته|ستاره در رهش مسمار گشته}} | {{ب|ز جنبیدن فلک بی کار گشته|ستاره در رهش مسمار گشته}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۳۹
' | امیر خسرو دهلوی (گزیده از خسرو و شیرین) (شبی تاریک چون دریایی از قیر) از امیر خسرو دهلوی |
' |
شبی تاریک چون دریایی از قیر | به دریا در چکید چشمهی شیر | |
ز جنبیدن فلک بی کار گشته | ستاره در رهش مسمار گشته | |
ز ظلمت گشته پنهان خانهی خاک | چو چاه بیژن و زندان ضحاک | |
سواد تیره چون سودای جانان | به دامان قیامت بسته دامان | |
جهان چون اژدهای پیچ در پیچ | به جز دود سیه گردش دگر هیچ | |
شبی این گونه تاریک و جگر سوز | ز غم بی خواب شیرین سیه روز | |
به آب دیده با شب راز میگفت | ز روز بد حکایت باز میگفت | |
همی نالید کای شب چند ازین داغ | همایی را مکش در چنگل زاغ | |
به پایان شو که من زین بی قراری | به خواهم مردن از شب زنده داری | |
چو خسبی آخر ای صبح سیه روی | به آب چشم من رخ را فرو شوی | |
چه شد یارب پگه خیزان شب را | که در تسبیح نگشایند لب را | |
مگر بشکست نای مطرب پیر | که بر می نارد امشب نالهی زیر | |
مگر بر نوبتی خواب اشتلم کرد | که امشب خاستن را وقت گم کرد | |
مگر شد بسته مرغ صبح در دام | که بانگی در نمیآرد به هنگام | |
مگر دود دلم عالم سیه کرد | دم من شمع گردون را تبه کرد | |
وگر نه کی شبی را این در نگست | که گردون بسته و سیاره لنگ است | |
مرا زین شب سیه شد روی هستی | سیه روئیست این نی شب پرستی | |
گهی باشد که این شب روز گردد | دل پر سوز من بی سوز گردد | |
ازین ظلمات غم یابم رهایی | به چشم خویش بینم روشنایی | |
بسی می کرد زینسان نا امیدی | که ناگه از افق بر زد سپیدی | |
چو لاله گر چه بودش در جگر داغ | ز باد صبحدم بشگفت چون باغ | |
چه خوش بادیست باد صبح گاهی | کزو در جنبش آمد مرغ و ماهی | |
چو شیرین یافت نور صبح دم را | به روشن خاطری بر زد علم را | |
به مسکینی جبین بر خاک مالید | ز دل پیش خدای پاک نالید | |
که ای در هر دلی دانندهی راز | به بخشایش درت بر همگنان باز | |
ز بی کامی دلم تنگ آمد از زیست | تو میدانی که کام چون منی چیست | |
چو تو امید هر امید واری | امیدم هست کامیدم براری | |
جز این در دل ندارم آرزوئی | که یابم از وصال دوست بوئی | |
ز حرمت داشتی چون بی وبالم | بشارت ده به کابین حلالم | |
درونم سوخت این حاجت نهانی | گرم حاجت براری میتوانی | |
وجودم گشت ازین درماندگی پست | تو گیری از کرم درمانده را دست | |
نشاطی ده کزین غم شاد گردم | ز زندان فراق آزاد گردم | |
به سر کبریا در پردهة غیب | به وحی انبیای در حرف لاریب | |
به نور مخلصان در رو سپندی | به صبر مفلسان در ناامیدی | |
به ایمان تو اندر جان بد کیش | به پیوند کهن بر پشت درویش | |
بدان اشکی که شوید نامه را پاک | بدان حسرت که گردد همره خاک | |
بدان زندان تاریک مغاکی | به بالین فراموشان خاکی | |
به خون غازیان در قطع پیوند | بسوز مادران مرگ فرزند | |
به آهی کز سر شوری براید | به خاری کز سر گوری براید | |
به مهر اندوده دلهای کریمان | به گرد آلوده سرهای یتیمان | |
بدان غرقه که بر ناید ز آبی | بدان تشنه که باشد در سرابی | |
به شبهای سیاه تنگ دستان | به دلهای سپید حق پرستان | |
به بادی کاول اندر تن دراید | بدان دم کاخر از مردم براید | |
به عشق نو در آغاز جوانی | به غمهای کهن در دل نهانی | |
بدان بی دل که هستی نایدش یاد | بدان دل کو بود با نیستی شاد | |
بدان سینه که دارد عشق جاوید | به هجرانی که هست از وصل نومید | |
که برداری غم از پیراهن من | نهی مقصود من در دامن من | |
گرفتارم به دست نفس خود رای | به رحمت بر گرفتاری ببخشای | |
بر اور آرزوئی را که دارم | کلید آرزو نه در کنارم | |
اگر چه ماجرا هست از ادب دور | توانی کز تو نتوان داشت مستور | |
نخستم در لباس آرزو پوش | پس این جرمم بستاری فرو پوش | |
چو شیرین از سر صدق این دعا کرد | خدا از صدقش آن حاجت روا کرد |