تفاوت میان نسخههای «ملک الشعرا بهار (قصاید)/در شهربند مهر و وفا دلبری نماند»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|در شهربند مهر و وفا دلبری نماند|زیر کلاه عشق و حقیقت سری نماند}} | {{ب|در شهربند مهر و وفا دلبری نماند|زیر کلاه عشق و حقیقت سری نماند}} | ||
{{ب|صاحبدلی چو نیست، چه سود از وجود دل؟|آیینه گو مباش چو اسکندری نماند}} | {{ب|صاحبدلی چو نیست، چه سود از وجود دل؟|آیینه گو مباش چو اسکندری نماند}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۰۹
' | ملک الشعرا بهار (قصاید) (در شهربند مهر و وفا دلبری نماند) از ملک الشعرا بهار |
' |
در شهربند مهر و وفا دلبری نماند | زیر کلاه عشق و حقیقت سری نماند | |
صاحبدلی چو نیست، چه سود از وجود دل؟ | آیینه گو مباش چو اسکندری نماند | |
عشق آن چنان گداخت تنم را که بعد مرگ | بر خاک مرقدم کف خاکستری نماند | |
ای بلبل اسیر! به کنج قفس بساز | اکنون که از برای تو بال و پری نماند | |
ای باغبان! بسوز که در باغ خرمی | زین خشکسال حادثه برگ تری نماند | |
برق جفا به باغ حقیقت گلی نهشت | کرم ستم به شاخ فضیلت بری نماند | |
صیاد ره ببست چنان کز پی نجات | غیر از طریق دام، ره دیگری نماند | |
آن آتشی که خاک وطن گرم بود از آن | طوری به باد رفت کز آن اخگری نماند | |
هر در که باز بود، سپهر از جفا ببست | بهر پناه مردم مسکین دری نماند | |
آداب ملکداری و آیین معدلت | بر باد رفت و ز آن همه جز دفتری نماند | |
با ناکسان بجوش، که مردانگی فسرد | با جاهلان بساز، که دانشوری نماند | |
با دستگیری فقرا، منعمی نزیست | در پایمردی ضعفا، سروری نماند | |
زین تازه دولتان دنی، خواجهای نخاست | وز خانوادههای کهن مهتری نماند | |
زین ناکسان که مرتبت تازه یافتند | دیگر به هیچ مرتبه جاه و فری نماند | |
آلوده گشت چشمه به پوز پلید سگ | ای شیر! تشنه میر، که آبشخوری نماند | |
جز گونههای زرد و لبان سپید رنگ | دیگر به شهر و دهکده، سیم و زری نماند | |
یاران! قسم به ساغر می، کاندر این بساط | پر ناشده ز خون جگر ساغری نماند |