تفاوت میان نسخههای «محتشم کاشانی (مثنویات)/ای دل سخن از شه نجف کن»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ای دل سخن از شه نجف کن|مداحی غیر برطرف کن}} | {{ب|ای دل سخن از شه نجف کن|مداحی غیر برطرف کن}} | ||
{{ب|بگشای منقبت زبان را|بگذار حدیث این و آن را}} | {{ب|بگشای منقبت زبان را|بگذار حدیث این و آن را}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۳۷
' | محتشم کاشانی (مثنویات) (ای دل سخن از شه نجف کن) از محتشم کاشانی |
' |
ای دل سخن از شه نجف کن | مداحی غیر برطرف کن | |
بگشای منقبت زبان را | بگذار حدیث این و آن را | |
تا رشحهای از سحاب غفران | شوید ز رخت غبار عصیان | |
از رهبر خود مباش غافل | کز بحر گنه رسی به ساحل | |
سر نه به ره اطاعت او | تا بر خوری از شفاعت او | |
جرم تو ز کوه اگر چه کم نیست | چون اوست شفیع هیچ غم نیست | |
دارم سخنی ز کذب عاری | بشنو اگر اعتقاد داری | |
روزی که فلک درین غم آباد | اقلیم سخن به حیرتی داد | |
از پاکی گوهر آن یگانه | میسفت ز طبع خسروانه | |
دریا دریا در لی | در منقبت علی عالی | |
لیکن به هوای نفس یک چند | در دهر بساط عیش افکند | |
در شوخی طبع معصیت دوست | کالایش مرد را سبب اوست | |
گه دیر مغان مقام بودش | که لعل بتان به کام بودش | |
با این همه از عتاب معبود | ایمن به شفاعت علی بود | |
روزی که درین سرای فانی | طی کرد بساط زندگانی | |
روز شعرا سیه شد از غم | عیش همه شد به دل بماتم | |
شب بر زانو جبین نهادم | بر توسن فکر زین نهادم | |
کاید مگرم به دست بیرنج | تاریخ وفات این سخن سنج | |
بسیار خیال کردم آن شب | فکر مه و سال کردم آن شب | |
در فکر دگر نماند تابم | تاریخ نگفته برد خوابم | |
در واقعه دیدمش پیاده | نزدیک رکاب شه ستاده | |
شاهی که به ذات او عدالت | ختم است چو بر نبی رسالت | |
خورشید لوای آسمان رخش | اقلیم ستان و مملکت بخش | |
طهماسب شه آن سپهر تمکین | کز وی شده تازه پیکر دین | |
و آن مهر سپهر خسروی بود | با طالع سعد و بخت مسعود | |
در سایهی چتر پادشاهی | جولان ده باد پای شاهی | |
آن چتر قریب صد ستون داشت | وسعت ز نه آسمان فزون داشت | |
القصه به سوی مولوی شاه | میکرد نظر ز روی اکراه | |
زیرا که ز بس گناه و تقصیر | بر گردن و دست داشت زنجیر | |
وز پشت سرش سوار بسیار | با او همه در مقام آزار | |
صد تیغ و سنان باو کشیده | دیو از حرکاتش رمیده | |
ناگاه شهم به سوی خود خواند | وز درج عقیق گوهر افشاند | |
کای گشته چو موی از تخیل | بگداخته ز آتش تامل | |
بر خیز و شفاعت علی را | تاریخ کن از برای ملا | |
کاین موجب رستگاری اوست | تسکین ده بیقراری اوست | |
چون داد شهنشه این بشارت | گوئی که ز غیب شد اشارت | |
کارند برون ز بند او را | تشریف و عطا دهند او را | |
آن گه بر شه به رسم معهود | تشخیص به سجدهی امر فرمود | |
چون سجده به خاک پای شه کرد | برداشت سر ودعای شه کرد | |
هم خلعت عفو در برش بود | هم تاج نجات بر سرش بود | |
من دیده ز خواب چون گشادم | در فکر حساب این فتادم | |
در قول شه و وفات ملا | یک سال نبود زیر و بالا | |
از بهر شفاعت علی مرد | جان هم به شفاعت علی برد | |
شاید که خرد خرد به جانی | این نکته که گفته نکته دانی | |
جنت به بها نمیدهد دوست | اما به بهانه شیوهی اوست | |
رحمت چو کند بهانهجوئی | کافیست ز بنده یک نکوئی | |
نیکو مثلی زد آن سخن رس | کز آدمی است یک هنر بس | |
یارب به علی و طاعت او | کز مائدهی شفاعت او | |
محروم مساز محتشم را | تقصیر مکن ازو کرم را | |
کان دلشده هم گدای این کوست | مداح علی و عترت اوست |