تفاوت میان نسخههای «انوری (قصاید)/ای فخر کرده دین خدای از مکان تو»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ای فخر کرده دین خدای از مکان تو|وی پشت ملک و روی جهان آستان تو}} | {{ب|ای فخر کرده دین خدای از مکان تو|وی پشت ملک و روی جهان آستان تو}} | ||
{{ب|ای کرده ملک را متمکن مکان تو|وی مقصد زمین و زمان آستان تو}} | {{ب|ای کرده ملک را متمکن مکان تو|وی مقصد زمین و زمان آستان تو}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۰۰
' | انوری (قصاید) (ای فخر کرده دین خدای از مکان تو) از انوری |
' |
ای فخر کرده دین خدای از مکان تو | وی پشت ملک و روی جهان آستان تو | |
ای کرده ملک را متمکن مکان تو | وی مقصد زمین و زمان آستان تو | |
ای چرخ پست از بر رای رفیع تو | وی ابر زفت در بر بذل بنان تو | |
ذات مقدس تو جهانیست از کمال | یک جزو نیست کل کمال از جهان تو | |
گر بر قضا روان شودی امر هیچکس | راه قضا ببستی امر روان تو | |
آرام خاک تابع پای و رکاب تست | تعجیل باد واله دست و عنان تو | |
رازی که از زمانه نهان داشت آسمان | راند در این زمانه همی بر زبان تو | |
اسرار عالمش به حقیقت یقین شود | هر کو کند مطالعه لوح گمان تو | |
جوزا به پیش طالع سعدت کمر ببست | چون دست بخت بست کمر بر میان تو | |
الا زبان رمح ترا آسمان نگفت | کای سر فتح سخرهی کشف و بیان تو | |
بر آتش اثیر نهادند اختران | رمح سماک از چه، ز سرم سنان تو | |
گر با زمانه تیغ تو گوید که آب فتح | اندر کدام چشمه بود گوید آن تو | |
بر ذروهی وجود رساند خدنگ خویش | شست شهاب اگر به کف آرد کمان تو | |
دست اجل عنان املها کند سبک | چون استوار گشت رکاب گران تو | |
گر بر جهان جاه تو گردون گذر کند | ره تا ابد برون نبرد ز آستان تو | |
جاهت جهان تست و دو گیتی به اسرها | شهری و روستایی اندر جهان تو | |
از رسمهای خوب تو اصل زمانه را | فهرست نامهای هنر شد زمان تو | |
وز وعدهی طبیعی و جود تکلفی | نام و نشان نماند ز نام و نشان تو | |
آن روز کافرینش آدم تمام شد | شد در ضمان روزی نسلش به نان تو | |
جاوید از امتلا چو قناعت شود نیاز | گر یک رهش طفیل برد طفیل برد میهمان تو | |
با پادشا منادی اقبال هر زمان | گوید که ای زمین و زمان در امان تو | |
تو قهرمان ملک خدایی و ظل او | وینانج باد ظل تو و قهرمان تو | |
ای حکم تو چو حکم قضا بر جهان روان | ساکن مباد مسرع حکم روان تو | |
زودا که حکم توبرهی مرغزار چرخ | بر خوان مه نهاده بر سوی خوان تو | |
من بنده مدتی است که در پیش خاص و عام | رطب اللسانم از تو آیین و سان تو | |
گاهم حدیث خنجر گوهرنگار تست | گاهم ثنای خاطر گوهرفشان تو | |
عمریست تا دو دیده چو نرگس نهادهام | در آرزوی مجلس چون بوستان تو | |
آخر خدای عزوجل کرد روزیم | بوسیدن دو دست چو دریا و کان تو | |
تا آسمان به ماه مزین بود مباد | ماه بقا فرو شده از آسمان تو | |
جان ترا بقای فلک باد و بر فلک | سوگند اختران به بقا و به جان تو | |
حزم تو پاسبان جهان باد و در جهان | دایم قضا به عین رضا پاسبان تو | |
افتاده تا که سایه بود ضد آفتاب | بر چرخ پیر سایهی بخت جوان تو | |
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد | نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو |