تفاوت میان نسخههای «نظامی (لیلی و مجنون)/شبگیر که چرخ لاجوردی»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|شبگیر که چرخ لاجوردی|آراست کبودیی به زردی}} | {{ب|شبگیر که چرخ لاجوردی|آراست کبودیی به زردی}} | ||
{{ب|خندیدن قرص آن گل زرد|آفاق به رنگ سرخ گل کرد}} | {{ب|خندیدن قرص آن گل زرد|آفاق به رنگ سرخ گل کرد}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۵۸
' | نظامی (لیلی و مجنون) (شبگیر که چرخ لاجوردی) از نظامی |
' |
شبگیر که چرخ لاجوردی | آراست کبودیی به زردی | |
خندیدن قرص آن گل زرد | آفاق به رنگ سرخ گل کرد | |
مجنون چو گل خزان رسیده | میگشت میان آب دیده | |
زان آب که بر وی آتش افشاند | کشتی چو صبا به خشک میراند | |
از گرمی آفتاب سوزان | تفسید به وقت نیم روزان | |
چون سایه نداشت هیچ رختی | بنشست به سایه درختی | |
در سایه آن درخت عالی | گرد آمده آبی از حوالی | |
حوضی شده چون فلک مدور | پاکیزه و خوش چو حوض کوثر | |
پیرامن آب سبزه رسته | هم سبزه هم آب روی شسته | |
آن تشنه ز گرمی جگر تاب | زان آب چو سبزه گشت سیراب | |
آسود زمانی از دویدن | وز گفتن و هیچ ناشنیدن | |
زان مفرش همچو سبز دیبا | میدید در آن درخت زیبا | |
بر شاخ نشسته دید زاغی | چشمی و چه چشم چون چراغی | |
چون زلف بتان سیاه و دلبند | با دل چو جگر گرفته پیوند | |
صالح مرغی چو ناقه خاموش | چون صالحیان شده سیهپوش | |
بر شاخ نشسته چست و بینا | همچون شبه در میان مینا | |
مجنون چو مسافری چنان دید | با او دل خویش هم عنان دید | |
گفت ای سیه سپید نامه | از دست کهای سیاه جامه | |
شبرنگ چرائی ای شب افروز | روزت ز چه شد سیه بدین روز | |
بر آتش غم منم تو جوشی؟ | من سوگ زده سیه تو پوشی؟ | |
گر سوخته دل نه خام رائی | چون سوختگان سیه چراغی | |
ور سوختهوار گرم خیزی | از سوختگان چرا گریزی | |
شاید که خطیب خطبه خوانی | پوشیده سیه لباس از آنی | |
زنگی بچه کدام سازی | هندوی کدام ترک تازی | |
من شاه مگر تو چتر شاهی؟ | گر چتر نهای چرا سیاهی | |
روزی که رسی به نزد یارم | گو بی تو ز دست رفت کارم | |
دریاب که گر تو در نیابی | ناچیز شوم در این خرابی | |
گفتی که مترس دستگیرم | ترسم که در این هوس بمیرم | |
روزی آیی که مرده باشم | مهر تو به خاک برده باشم | |
بینائی دیده چون بریزد | از دادن توتیا چه خیزد | |
چون گرگ بره ز میش بربود | فریاد شبان کجا کند سود | |
چون سیل خراب کرد بنیاد | دیوار چه کاهگل چه پولاد | |
چون کشته خشک ماند بیبر | خواه ابر به بار و خواه بگذر | |
این تیر زبان گشاده گستاخ | وان زاغ پریده شاخ بر شاخ | |
او پر سخن دراز کرده | پرنده رحیل ساز کرده | |
چون گفت بسی فسانه با زاغ | شد زاغ و نهاد بر دلش داغ | |
شب چون پر زاغ بر سرآورد | شبپره ز خواب سر برآورد | |
گفتی که ستارگان چراغند | یا در پر زاغ چشم زاغند | |
مجنون چو شب چراغ مرده | افتاده و دیده زاغ برده | |
میریخت سرشک دیده تا روز | ماننده شمع خویشتن سوز |