تفاوت میان نسخههای «فرخی سیستانی (قصاید)/آمد آن نو بهار توبه شکن»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|آمد آن نو بهار توبه شکن|بازگشتی بکرد توبهی من}} | {{ب|آمد آن نو بهار توبه شکن|بازگشتی بکرد توبهی من}} | ||
{{ب|دوش تا یار عرضه کرد همی|بر من آن عارض چو تازه سمن}} | {{ب|دوش تا یار عرضه کرد همی|بر من آن عارض چو تازه سمن}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ ژوئن ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۰۶
' | فرخی سیستانی (قصاید) (آمد آن نو بهار توبه شکن) از فرخی سیستانی |
' |
آمد آن نو بهار توبه شکن | بازگشتی بکرد توبهی من | |
دوش تا یار عرضه کرد همی | بر من آن عارض چو تازه سمن | |
گفت وقت گلست باده بخواه | زان سمن عارضین سیمین تن | |
بشکند توبهی مرا ترسم | چه توان کرد گو برو بشکن | |
توبه را دست و پای سست کند | لالهی سرخ و بادهی روشن | |
خاصه اکنون که باز خواهد کرد | سوسن و گل به باغ چشم و دهن | |
باد هر ساعت از شکوفه کند | پر درمهای نیمکاره چمن | |
باغ بتخانه گشت و گلبن بت | بادهخواران گلپرست شمن | |
هر درختی چو نوش لب صمنیست | بر زمین اندرون کشان دامن | |
نبرد دل مرا همی فرمان | دل چو خر، شد زدست و برد رسن | |
ای دل سوخته به آتش عشق | مر مرا باز در بلا مفکن | |
سخنان بهار یاد مگیر | آتش اندر من ضعیف مزن | |
جهد آن کن که مر مرا نکنی | پیش صاحب به کامهی دشمن | |
صاحب سید آفتاب کفات | خواجه بوالقاسم احمد بن حسن | |
آنکه تدبیر او سواری کرد | بر جهان چو کره توسن | |
وهم او بر مثال آهن بود | دشمنش کوه و دولتش کهکن | |
دشمنان چو کوه را بفکند | بفکند کوه سخت را آهن | |
دوستان را به تختگاه فکن | دشمنان را به ژرف چاه فکن | |
چاه کند و گمان ببرد عدو | کاندر آن چاه باشدش مسکن | |
شب بدخواه را عقوبت زاد | شب، شنودم که باشد آبستن | |
ایزد این شغلها کفایت کرد | خواجه ناگفته آنچه گفت سخن | |
دشمنان این ز خویشتن دیدند | خواجه از صنع ایزد ذوالمن | |
لاجرم دشمنان به زندانند | خواجه شادان به طارم و گلشن | |
بودنیها همه ببود و نبود | آنچه بردند بدسکالان ظن | |
بد به بدخواه بازگشت و نکرد | سود چندان هزار حیلت و فن | |
همچنین باد کار او و مدام | نرم کرده زمانه را گردن | |
در سرایش همیشه شادی و سور | در سرای مخالفان شیون | |
نعمت و دولت و سعادت را | مجلس و خاندان خواجه وطن | |
دو رده سرو پیش او بر پای | بار آن سروها گل و سوسن | |
گرهی را نهالها ز چگل | گرهی رانهالها ز ختن | |
زین خجسته بهار یافته داد | همچو زر هر کسی به هر معدن | |
هر کجا او بود سلامت و امن | هر کجا دشمنش بلا و محن |