وحشی بافقی (غزلیات)/کی بود کز تو جان فکاری نداشتم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (کی بود کز تو جان فکاری نداشتم) از وحشی بافقی |
' |
کی بود کز تو جان فکاری نداشتم | درد دلی و نالهی زاری نداشتم | |
تا بود نقد جان ، به کف من نیامدی | آنروز آمدی که نثاری نداشتم | |
گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت | خندید و گفت من به تو کاری ندشتم | |
شد مانع نشستنم از خاک راه خویش | خاکم به سر که قدر غباری نداشتم | |
پیوسته دست بر سرم از عشق بود کار | هرگز به دست دست نگاری نداشتم | |
در مجلسی میانه جمعی نبود یار | کانجا پی نظاره کناری نداشتم | |
وحشی مرا به هیچ گلستان گذر نبود | کز نوگلی فغان هزاری نداشتم |