وحشی بافقی (غزلیات)/کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (کاری مکن که رخصت آه سحر دهم) از وحشی بافقی |
' |
کاری مکن که رخصت آه سحر دهم | وین تند باد را به چراغ تو سردهم | |
آبم ز جوی تیغ تغافل مده ، مباد | نخلی شوم که خنجر الماس بردهم | |
سیلی ز دیده خواهدم آمد دل شبی | اولیتر آنکه من همه کس را خبر دهم | |
کشتی نوح چیست چو توفان گریه شد | هرتخته زان سفینه به موجی دگر دهم | |
لرزد دلم که خانه حسنت کند سیاه | گر اندک اختیار به دود جگر دهم | |
افسردگی بس است که باد خزان شود | آه ار به بوستان جمال تو سر دهم | |
بیداد کیش من متنبه نمیشود | وحشی من این ندای عبث چند دردهم |