وحشی بافقی (غزلیات)/آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | وحشی بافقی (غزلیات) (آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست) از وحشی بافقی |
' |
آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست | گو مهیا شو که میباید به سد حیرت نشست | |
آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم | گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست | |
بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست | غیر را میباید اندر آتش غیرت نشست | |
مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز | زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست | |
وحشی آمد بر در رد و قبولت حکم چیست | رفت اگر نبود اجازت ور بود رخصت نشست |