وجود واجب بیدل شیرازی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۰۷ توسط M rastgar (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


ندانمت که چه گویم تو به ز من دانی که در حدیث نیاید مثال روحانی




نیاید این همه معنی که در تو هست به لفظ که می نگنجد در کوزه بحر عمانی




حدیث حسن و جمالت ز من مپرس که نیست خبر ز خویشتنم ذرّه ای ز حیرانی




بدین صفت که به یغما دهی اجازت چشم میان شهر نباشد دلی که نستانی




گهم حبیبی و گاهی رقیب و گه ناصح گهی طبیب و گهی درد و گاه درمانی




غم تو جای به دل جست و من عجب دارم که عرصه تنگ و بود دستگاه سلطانی




نه مشرکم به خدا لیک آنقدر دانم وجود واجب در جلوه گاه امکانی




مگو چه رفت جوانی دگر نیاید باز جهان پیر جوان گشت از جهانبانی




اگر چه مور ضعیفم ولی ز همت عشق نیایدم به نظر حشمت سلیمانی




مجوی خاطر مجموع زین سپس بیدل که نیست در سر زلفش به جز پریشانی



M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۰۷ (UTC)––––