نظامی (اقبال نامه)/مغنی یک امشب برآواز چنگ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (اقبال نامه) (مغنی یک امشب برآواز چنگ) از نظامی |
' |
مغنی یک امشب برآواز چنگ | خلاصم ده از رنج این راه تنگ | |
مگر چون شود راه بر من فراخ | برم رخت بیرون ازین سنگلاخ | |
زمستان چو پیدا کند دستبرد | فرو بارد از ابر باران خرد | |
گلو درد آفاق را از غبار | لعابی زجاجی دهد روزگار | |
در و دشت را شبنم چرخ کوز | کند ایمن از تف و تاب تموز | |
به تشنه گیاهی جلاب گیر | یخ خرد کرده دهد ز مهریر | |
جوانمردی باغ پیرایه سنج | شود مفلس از کیمیاهای گنج | |
دهند آب ریحان فروشان دی | سفالینه خم را ز ریحان می | |
خم خان دهقان چو آید به جوش | قصب بفکند پیر پشمینه پوش | |
غزالان که در نافه مشک آورند | کبابتر و نقل خشک آورند | |
نشینند شاهان به رامشگری | خورند آب حیوان اسکندری | |
چه گفتم دگر ره چه زاد از سخن | چه بازی بر آراست چرخ کهن | |
چو زاسکندر آمد به روم آگهی | که عالم شد ازشاه عالم تهی | |
ملوک طوایف بهر کشوری | نشستند و گیتی ندارد سری | |
بزرگان اگر دستبوس آورند | به درگاه اسکندروس آورند | |
همه زیور روم شد زاغ رنگ | به روم اندر آمد شبیخون زنگ | |
همان نامه شه که بنوشت پیش | به مادر سپردند بر مهر خویش | |
چو مادر فرو خواند غم نامه را | سیه کرد هم جام و هم جامه را | |
ز طومار آن نامهی دل شکن | چو طومار پیچید بر خویشتن | |
ولی گر چه شد روز بر وی سیاه | سر خود نپیچید از اندرز شاه | |
به امید خوشنودی جان او | نگهداشت سوگند و پیمان او | |
پس شاه نیز او فراوان نزیست | همه ساله خون خورد و خون میگریست | |
چو شد کار او نیز هم ساخته | ازو نیز شد کار پرداخته |