ملک الشعرا بهار (مثنویات)/برو کار میکن، مگو چیست کار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | ملک الشعرا بهار (مثنویات) (برو کار میکن، مگو چیست کار) از ملک الشعرا بهار |
' |
برو کار میکن، مگو چیست کار که سرمایهی جاودانی است کار نگر تا که دهقان دانا چه گفت به فرزندگان چون همی خواست خفت که : « میراث خود را بدارید دوست که گنجی ز پیشینیان اندر اوست من آن را ندانستم اندر کجاست پژوهیدن و یافتن با شماست چو شد مهر مه، کشتگه برکنید همه جای آن زیر و بالاکنید نمانید ناکنده جایی ز باغ بگیرید از آن گنج هر جا سراغ » پدر مرد و پوران به امید گنج به کاویدن دشت بردند رنج به گاوآهن و بیل کندند زود هم اینجا، هم آنجا و هرجا که بود قضا را در آن سال از آن خوب شخم ز هر تخم برخاست هفتاد تخم نشد گنج پیدا ولی رنجشان چنان چون پدر گفت، شد گنجشان