ملک الشعرا بهار (مثنویات)/ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند
' | ملک الشعرا بهار (مثنویات) (ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند) از ملک الشعرا بهار |
' |
ایرجا! رفتی و اشعار تو ماند کوچ کردی تو و آثار تو ماند چون کند قافله کوچ از صحرا مینهد آتشی از خویش به جا بار بستی تو ز سرمنزل من آتشت ماند ولی در دل من چون کبوتربچهی پروازی برگشودی پر و کردی بازی اوج بگرفتی و بال افشاندی ناگهان رفتی و بالا ماندی تن زار تو فروخفت به خاک روح پاک تو گذشت از افلاک جامه پوشید سیه در غم تو نامه شد جامهدر از ماتم تو شجر فضل و ادب بیبر شد فلک دانش بیاختر شد دفتر از هجر تو بیشیرازه است وز غمت داغ مرکب تازه است رفت در مرگ تو قدرت ز خیال مزه از نکته و معنی زامثال اندر آهنگ دگر پویه نماند بر لب تار بجز مویه نماند بیتو رفت از غزلیات فروغ بیتو شد عاشقی و عشق دروغ بیتو رندی و نظربازی مرد راستی سعدی شیرازی مرد اندر آن باغ که بر شاخهی گل آشیان ساختهای چون بلبل زیر سر کن ز ره مهر و وفا گوشهای بهر پذیرایی ما