مروارید مهر/صدای یک تن در این بیابان

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' صدای یک تن در این بیابان دفتر مروارید مهر
از فریدون مشیری
'


سلام دریا، سلام دریا، فشانده گیسو! گشوده سیما!

همیشه روشن، همیشه پویا، همیشه مادر، همیشه زیبا!


سلام مادر، که می تراود، نسیم هستی، ز تار و پودت.

همیشه بخشش، همیشه جوشش، همیشه والا، همیشه دریا!


سلام دریا، سلام مادر، چه می سرائی؟ چه می نوازی؟

بلور شعرت، همیشه تابان، زبان سازت، همیشه شیوا.


چه تازه داری؟ بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته!

که از سرودم رمیده شادی، که در گلویم شکسته آوا!


چه پرسی از من:-«چرا خموشی؟ هجوم غم را نمی خروشی!

جدار شب را نمی خراشی، چرا بدی را شدی پذیرا؟»


-شکسته بازو گسسته نیرو، جدار شب را چگونه ریزم؟

سپاه غم را چگونه رانم، به پای بسته، به دست تنها؟


خروش گفتی؟ چه چاره سازد، صدای یک تن، درین بیابان؟

خراش گفتی؟ که ره گشوده، به زور ناخن، ز سنگ خارا؟


بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته، دلم گرفته!

درین سیاهی، از آن افق ها، شبی زند سر، سپیده آیا؟