محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه) (گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من) از محتشم کاشانی |
' |
گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من | وزین شهرم سیهرو کرده چشم روسیاه من | |
چرا آن تیره اختر کز برای یکدرم صدجا | رخ خود زرد سازد مردمش خوانند ماه من | |
کسی کو خرمن تمکین دهد بر باد بهر او | چرا در زیر کوه غم بود جسم چو کاه من | |
به سنگم سر مکوب ای همنشین تا آستان او | که از پای کسان فرسوده نبود سجدهگاه من | |
به رخساریکه باشد هر نفس آئینهی صد کس | چه بودی گر بر او هرگز نیفتادی نگاه من | |
اگر از آتشین دلها نسوزم خرمن حسنش | همان در خرمن عمر من افتد برق آه من | |
مرا جلاد مرگ از در درآید محتشم یارب | بکویش گر ز گمراهی فتد من بعد راه من |