محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه) (مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد) از محتشم کاشانی |
' |
مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد | که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد | |
ازین دیار سفر کرد و کشت اهل وفا را | در آن دیار ستاد و بلای اهل نظر شد | |
ز سیل فرقتش این بوم جای سیل شد ارچه | ز برق طلعتش آن خطه هم محل خطر شد | |
ز بلدهی که عنان تافت غصه تاخت به آنجا | به کشوری که وطن ساخت عاقبت به سفر شد | |
درخت عشق درین شهر شد نهال خزان بین | نهال فتنه در آن ملک نخل تازه ثمر شد | |
در این دو مملکت از پرتو خروج و ظهورش | بلیهی تیغ دودم گشت و فتنهی تیر دوسر شد | |
چو بر رکاب نهاد آن سوار پای غریمت | ز شهر بند سکون محتشم دو اسبه بدر شد |