محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه)/بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات از رسالهی جلالیه) (بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان) از محتشم کاشانی |
' |
بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان | هم دشمنی کردم به خود هم دوستی با دشمنان | |
دامنفشان رفتم برون زین انجمن وز غافلی | نقد وصالت ریختم در دامن تر دامنان | |
چون رفتم از مجلس برون غافل ز ارباب غرض | کارم به یکدم ساختند آن فتنه در بزم افکنان | |
از نیم شب برگشتنم یاران به طعن و سرزنش | ز انگیز آن ابرو کمان بر جان من ناوک زنان | |
من سر به جیب انفعال استاده تا بر جرم من | دامان عفوی پوشد آن سرخیل گل پیراهنان | |
از بهر عذر سهو خود هرچند کردم سجدها | چون بت نجنبانید لب آن زبده سیمین تنان | |
لازم شد اکنون محتشم کری کنون شمشیر هم | تا من به زنهار ایستم بر دست این در گرد نان |