مثنوی معنوی/متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است) از مولوی |
' |
بود لقمان پیش خواجهی خویشتن | در میان بندگانش خوارتن | |
میفرستاد او غلامان را به باغ | تا که میوه آیدش بهر فراغ | |
بود لقمان در غلامان چون طفیل | پر معانی تیرهصورت همچو لیل | |
آن غلامان میوههای جمع را | خوش بخوردند از نهیب طمع را | |
خواجه را گفتند لقمان خورد آن | خواجه بر لقمان ترش گشت و گران | |
چون تفحص کرد لقمان از سبب | در عتاب خواجهاش بگشاد لب | |
گفت لقمان سیدا پیش خدا | بندهی خاین نباشد مرتضی | |
امتحان کن جملهمان را ای کریم | سیرمان در ده تو از آب حمیم | |
بعد از آن ما را به صحرایی کلان | تو سواره ما پیاده میدوان | |
آنگهان بنگر تو بدکردار را | صنعهای کاشف الاسرار را | |
گشت ساقی خواجه از آب حمیم | مر غلامان را و خوردند آن ز بیم | |
بعد از آن میراندشان در دشتها | میدویدند آن نفر تحت و علا | |
قی در افتادند ایشان از عنا | آب میآورد زیشان میوهها | |
چون که لقمان را در آمد قی ز ناف | می بر آمد از درونش آب صاف | |
حکمت لقمان چو داند این نمود | پس چه باشد حکمت رب الوجود | |
یوم تبلی والسرائر کلها | بان منکم کامن لا یشتهی | |
چون سقوا ماء حمیما قطعت | جملة الاستار مما افضعت | |
نار زان آمد عذاب کافران | که حجر را نار باشد امتحان | |
آن دل چون سنگ را ما چند چند | نرم گفتیم و نمیپذرفت پند | |
ریش بد را داروی بد یافت رگ | مر سر خر را سر دندان سگ | |
الخبیثات الخبیثین حکمتست | زشت را هم زشت جفت و بابتست | |
پس تو هر جفتی که میخواهی برو | محو و همشکل و صفات او بشو | |
نور خواهی مستعد نور شو | دور خواهی خویشبین و دور شو | |
ور رهی خواهی ازین سجن خرب | سر مکش از دوست و اسجد واقترب |