مثنوی معنوی/تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر) از مولوی |
' |
روی داود از فرش تابان شده | کوهها اندر پیش نالان شده | |
کوه با داود گشته همرهی | هردو مطرب مست در عشق شهی | |
یا جبال اوبی امر آمده | هر دو همآواز و همپرده شده | |
گفت داودا تو هجرت دیدهای | بهر من از همدمان ببریدهای | |
ای غریب فرد بی مونس شده | آتش شوق از دلت شعله زده | |
مطربان خواهی و قوال و ندیم | کوهها را پیشت آرد آن قدیم | |
مطرب و قوال و سرنایی کند | که به پیشت بادپیمایی کند | |
تا بدانی ناله چون که را رواست | بی لب و دندان ولی را نالههاست | |
نغمهی اجزای آن صافیجسد | هر دمی در گوش حسش میرسد | |
همنشینان نشنوند او بشنود | ای خنک جان کو به غیبش بگرود | |
بنگرد در نفس خود صد گفت و گو | همنشین او نبرده هیچ بو | |
صد سال و صد جواب اندر دلت | میرسد از لامکان تا منزلت | |
بشنوی تو نشنود زان گوشها | گر به نزدیک تو آرد گوش را | |
گیرم ای کر خود تو آن را نشنوی | چون مثالش دیدهای چون نگروی |