مثنوی معنوی/بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد) از مولوی |
' |
کشتن آن مرد بر دست حکیم | نه پی اومید بود و نه ز بیم | |
او نکشتش از برای طبع شاه | تا نیامد امر و الهام اله | |
آن پسر را کش خضر ببرید حلق | سر آن را در نیابد عام خلق | |
آنک از حق یابد او وحی و جواب | هرچه فرماید بود عین صواب | |
آنک جان بخشد اگر بکشد رواست | نایبست و دست او دست خداست | |
همچو اسمعیل پیشش سر بنه | شاد و خندان پیش تیغش جان بده | |
تا بماند جانت خندان تا ابد | همچو جان پاک احمد با احد | |
عاشقان آنگه شراب جان کشند | که به دست خویش خوبانشان کشند | |
شاه آن خون از پی شهوت نکرد | تو رها کن بدگمانی و نبرد | |
تو گمان بردی که کرد آلودگی | در صفا غش کی هلد پالودگی | |
بهر آنست این ریاضت وین جفا | تا بر آرد کوره از نقره جفا | |
بهر آنست امتحان نیک و بد | تا بجوشد بر سر آرد زر زبد | |
گر نبودی کارش الهام اله | او سگی بودی دراننده نه شاه | |
پاک بود از شهوت و حرص و هوا | نیک کرد او لیک نیک بد نما | |
گر خضر در بحر کشتی را شکست | صد درستی در شکست خضر هست | |
وهم موسی با همه نور و هنر | شد از آن محجوب تو بی پر مپر | |
آن گل سرخست تو خونش مخوان | مست عقلست او تو مجنونش مخوان | |
گر بدی خون مسلمان کام او | کافرم گر بردمی من نام او | |
میبلرزد عرش از مدح شقی | بدگمان گردد ز مدحش متقی | |
شاه بود و شاه بس آگاه بود | خاص بود و خاصهی الله بود | |
آن کسی را کش چنین شاهی کشد | سوی بخت و بهترین جاهی کشد | |
گر ندیدی سود او در قهر او | کی شدی آن لطف مطلق قهرجو | |
بچه میلرزد از آن نیش حجام | مادر مشفق در آن دم شادکام | |
نیم جان بستاند و صد جان دهد | آنچ در وهمت نیاید آن دهد | |
تو قیاس از خویش میگیری ولیک | دور دور افتادهای بنگر تو نیک |