فخرالدین عراقی (قصاید)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (قصاید) از فخرالدین عراقی |
' |
- ای صبا جلوه ده گلستان را
- لاح صباح الوصال در شموس القراب
- اگر وقت سحر بادی ز کوی یار در جنبد
- دل تو را دوستتر ز جان دارد
- طرب، ای دل، که نوبهار آمد
- عاشقان چون بر در دل حلقهی سودا زنند
- روشنان آینهی دل چو مصفا بینند
- یا نسیم خوش بهار وزید
- یا رب، این بوی خوش ز گلستان آید؟
- فرستاد دریای فضل و هنر
- طاب روح النسیم بالاسحار
- راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر
- حبذا صفهی سرای کمال
- حبذا صفهی بهشت مثال
- دوش مانا شنید فریادم
- شهبازم و شکار جهان نیست در خورم
- می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم
- هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان
- قبلهی روی صوفیان بارگه صفای او
- ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
- ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
- منم ز عشق سر از عرش برتر آورده
- ای رخت مجمع جمال شده
- که برد از من بیدل بر جانان خبری؟
- دلا در بزم عشق یار، هان، تا جان برافشانی
- ای باد برو، اگر توانی