فخرالدین عراقی (فصل هشتم)/ای غم تو مجاور دل من

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' فخرالدین عراقی (فصل هشتم) (ای غم تو مجاور دل من)
از فخرالدین عراقی
'


ای غم تو مجاور دل من وز زمانه غم تو حاصل من تا دلم باد، مبتلای تو باد دایما بسته‌ی بلای تو باد دیده را دیدن تو می‌باید وگرم قصد جان کنی شاید دل ما را فراغت از جان است زندگانی ما به جانان است عشق، روزی که درد من بفزود شد حقیقتی اگر مجازی بود در ترقی است کار ما در عشق بلکه اخلاص شد ریا در عشق