فخرالدین عراقی (فصل دوم)/چون بدید این غزل بدین سان خوب
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (فصل دوم) (چون بدید این غزل بدین سان خوب) از فخرالدین عراقی |
' |
چون بدید این غزل بدین سان خوب ملتفت شد به طالب آن مطلوب دست یازید و بر گرفت و بخواند در بد و نیک این سخن میراند چون به آخر رسید خوش بگریست گفت: بیچاره این عراقی کیست؟ گفتم: ای جان جان، من مسکین در بیابان عشق گفتهام این گفت: آنگه شود مرا باور که بدین قافیت یکی دیگر بر بدیهه بگویی اندر حال باشد این در فراق و آن ز وصال آن غزل در فراق جانان بود وین یکی در وصال باید زود گفتم: ای مایهی سخن گفتن از تو بنوشتن و ز من گفتن گفت: کو کاغذ و دوات و قلم؟ دادمش: تا نوشت این غزلم: