فخرالدین عراقی (غزلیات)/مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (مانا دمید بوی گلستان صبح گاه) از فخرالدین عراقی |
' |
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوشالحان صبحگاه خوش نغمهای است نغمهی مرغان صبح دم خوش نعرهای است نعرهی مستان صبحگاه وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمهای زند زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه از صد نسیم گلشن فردوس خوشتر است بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه در خلد هرچه نسیه تو را وعده دادهاند نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه جانا، بخور ساز درین بزم، تا مگر خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه باشد که قلب ناسرهی تو سره شود میسنج نقد خویش به میزان صبحگاه دامان صبح گیر، مگر سر برآورد صبح امید تو ز گریبان صبحگاه چون دانهای، دل تو که چون جوز غم شده است انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه شب خفته ماند بخت عراقی، از آن سبب محروم شد ز روح فراوان صبحگاه