عطار (غزلیات)/هزاران جان سزد در هر زمانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هزاران جان سزد در هر زمانی) از عطار |
' |
هزاران جان سزد در هر زمانی | نثار روی چون تو دلستانی | |
توان کردن هزاران جان به یک دم | فدای روی تو چه جای جانی | |
نثار تو کنم منت پذیرم | اگر جانم بود هر دم جهانی | |
بجز عشقت ندارم کیش و دینی | بجز کویت ندارم خان و مانی | |
نیارم داد شرح ذوق عشقت | اگر هر موی من گردد زبانی | |
اگر هر دو جهان بر من بشورند | ز شور عشق کم نکنم زمانی | |
مرا جانا از آن خویشتن خوان | توانی دید خود را تا توانی | |
تو سلطانی اگر محرم نیم من | قبولم کن به جای پاسپانی | |
چه میگویم چه مرد این حدیثم | خطار رفت این سخن یارب امانی | |
اگر صد بار خواهم کوفت این در | نخواهد گفت کس کامد فلانی | |
نشان کی ماند از عطار در عشق | چو میجوید نشان از بی نشانی |