عطار (غزلیات)/روی در زیر زلف پنهان کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (روی در زیر زلف پنهان کرد) از عطار |
' |
روی در زیر زلف پنهان کرد | تا در اسلام کافرستان کرد | |
باز چون زلف برگرفت از روی | همه کفار را مسلمان کرد | |
دوش آمد برم سحرگاهی | تا دل من به زلف پیمان کرد | |
چون سحرگاه باد صبح بخاست | حلقهی زلف او پریشان کرد | |
گفتم آخر چرا چنین کردی | گفت این باد کرد چتوان کرد | |
گفتمش عهد کن به چشم این بار | چشم برهم نهاد و فرمان کرد | |
چون که پیمان ما به باد بداد | باز عهدم شکست و تاوان کرد | |
چون برفتم ز چشم، او حالی | دل من برد و تیرباران کرد | |
گفتم آخر شکست چشمت عهد | گفت چشمم نکرد مژگان کرد | |
گفتمش با لب تو عهد کنم | گفت کن زانکه بوسه ارزان کرد | |
چون ببستیم عهد لب بر لب | بر لبم لعل او درافشان کرد | |
من چو بیخویشتن شدم ز خوشی | پاره از من بکند و پنهان کرد | |
گفتم آخر لب تو عهد شکست | گفت آن لب نکرد دندان کرد | |
درد عطار را که درمان نیست | میندانم که هیچ درمان کرد |