عطار (غزلیات)/تاب روی تو آفتاب نداشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تاب روی تو آفتاب نداشت) از عطار |
' |
تاب روی تو آفتاب نداشت | بوی زلف تو مشک ناب نداشت | |
خازن خلد هشت خلد بگشت | در خور جام تو شراب نداشت | |
ذرهای پیش لعل سیرابت | چشمهی آفتاب آب نداشت | |
لعلت از آفتاب کرد سال | کانچه او داشت آفتاب نداشت | |
گفت تا سرگشاد چشمهی تو | آب حیوان چون گلاب نداشت | |
همچو من آب خضر و کوثر هم | زیر سی لل خوشاب نداشت | |
چشمه بیآب کی به کار آید | زین سخن آفتاب تاب نداشت | |
همه دعوی او زوال آمد | زرد از آن شد که یک جواب نداشت | |
دور از روی همچو خورشیدت | چشم من نیم ذره خواب نداشت | |
کیست کز چشم مست خونریزت | باده ناخورده دل خراب نداشت | |
کیست کز دست فرق مشکینت | دست بر فرق چون رباب نداشت | |
کیست کز عشق لالهی رخ تو | رخ چو لاله به خون خضاب نداشت | |
گرچه صیدم مرا مکش به عذاب | کس چو من صید را عذاب نداشت | |
من چنان لاغرم که پهلوی من | جز دل از لاغری کباب نداشت | |
کس به خونریزی چنان لاغر | تا که فربه نشد شتاب نداشت | |
تا که صید تو شد دل عطار | سینه خالی ز اضطراب نداشت |