عطار (غزلیات)/با تو سری در میان خواهد بدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (با تو سری در میان خواهد بدن) از عطار |
' |
با تو سری در میان خواهد بدن | کان ورای جسم و جان خواهد بدن | |
هر که زان سر یافت یک ذره نشان | از دو عالم بی نشان خواهد بدن | |
محرم آن شو که گر آن نبودت | تا ابد عمرت زیان خواهد بدن | |
هر نفس کان در حضور او زنی | عمر تو آن است و آن خواهد بدن | |
ور نخواهد بود همراهت حضور | پس عذاب جاودان خواهد بدن | |
وای بر حال کسی کو بر مجاز | زان حقیقت بر کران خواهد بدن | |
مرد دایم همچنان کاینجا زید | چون بمیرد همچنان خواهد بدن | |
تا نپنداری که هر کو خار بود | روز محشر گلستان خواهد بدن | |
هرچه اینجا ذره ذره میکنی | جمله در پیشت عیان خواهد بدن | |
این همه آمد شد و وعد و وعید | از برای امتحان خواهد بدن | |
تو بکوش و جهد کن تا پی بری | زانکه کار ناگهان خواهد بدن | |
هر که بی او آستین در خون گرفت | محرم آن آستان خواهد بدن | |
محرم او شو که کار هر دو کون | محو و گم در یک زمان خواهد بدن | |
ترک کن کار زمین و آسمان | زانکه این کف وان دخان خواهد بدن | |
چون به حضرت زود نتوان رفت از آنک | پرده در پرده نهان خواهد بدن | |
جملهی ذرات عالم لاجرم | سوی آن حضرت دوان خواهد بدن | |
بر کناره میشو از هر سایهای | زانکه کاری در میان خواهد بدن | |
در بر آن کار عالی کار خلق | اشتری بر نردبان خواهد بدن | |
کار ما در پیش او چون ذرهای | در بر هفت آسمان خواهد بدن | |
چون جهان آنجا کف و دودی بود | پس چه جای صد جهان خواهد بدن | |
چون برافتد پرده از روی دو کون | آن حقیقت ترجمان خواهد بدن | |
گوییا هر ذرهای را تا ابد | جاودانی صد زبان خواهد بدن | |
همچو باران ز آسمان سلطنت | خط استغنا روان خواهد بدن | |
در چنین جایی کجا عطار را | یک سخن یا یک بیان خواهد بدن |