عطار (غزلیات)/از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد) از عطار |
' |
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد | بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد | |
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم | ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد | |
باد وقتی آب را همچون زره داند نمود | کز نخست آید بر آن زلف زرهسان بگذرد | |
در زمان آزاد گردد سرو از بالای خویش | گر به پیش قد آن سرو خرامان بگذرد | |
ماهرویا آفتاب از شرم تو پنهان شود | گر ز رویت سایه بر خورشید رخشان بگذرد | |
با توام خون نیزه گردان نیست، دور از روی تو | نیزه بالا خون ز بالای سرم زان بگذرد | |
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو | آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد | |
در دل عطار از عشقت چنان آتش فتاد | کز تف او آتش از بالای کیوان بگذرد |